وقتی که بیایی
کلمات کلیدی :
خیمه برکوی یار خواهم زد.... درآن غمگسار خواهم زد
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
وقتی که بیایی
خیمه برکوی یار خواهم زد.... درآن غمگسار خواهم زد
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
سید عبدالله قاضی مرعشی ::: دوشنبه 84/1/29::: ساعت 7:46 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
الله
یااباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
ابا صالح
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
[عناوین آرشیوشده]
یااباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
ابا صالح
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
[عناوین آرشیوشده]
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :12326
بازدید دیروز: 4
کل بازدید :12326
>> درباره خودم <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<