بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
توصیه میکنم این پایگاه را حتما ببینید
پایگاه فرهنگی سیاسی آموزشی و اطلاع رسانی زلال ( سایت زلال دات نت )
اگر قدر تــــرا دانستــه بـودیــم اگر عهد و وفا نشکسته بودیــم
دل ما خـــــانه غمها نمی شــد غم هجران نصیب ما نمی شـــد
اگر شـرط تولا کـــرده بــودیـــم هر آنچه گفته مولا کرده بودیــم
نمی شد روز ما شام سیاهـی نمی شد قسمت ما این تباهی
بده سوزی که از هجرت بسوزیم بده اشکی که در پـــایت بریزیم
بــده نوری کـه جـز نـورت نبینیم تو نزدیکی به مــــا دورت نبینیم
بده عشقی که در دل جای گیرد کــه این افتــاده از پــا پــای گیرد
بده شوقی که موشتاق تو گردیم همـه در بنــد میثـــاق تـو گردیم
بــــده رنجی که رنجــــور توباشیم سروری ده که مسرور تو باشیم
بـــده چشمی که گریان تو باشیم سری ده گـــوی چوگان تو باشد
بـــــده عقلی که مجنون تو با شد همـــه حیــران و مفتون تو باشد
سلیمانـــا بیـــــا مـــورت شوم من امیـری کن که مامورت شوم من
شیعیان باید برای نزدیک تر شدن طلوع خورشید حضرت بقیه الله اروحنافداه زینت نام مقدس آن حضرت در جهان گشته و با خوب نشان دادن چهره اسلام مردم را مشتاق ظهور آن حضرت کنند نه آنکه چهره زیبای اسلام و امام زمان (عج) را با اعمال خود زشت و مردم را از ظهور آن حضرت متنفر کرده یا بترسانند.
بهترین سخن در این باره ، چند روایت از خاندان عصمت و طهارت (ع) است . امام صادق (ع) فرمود :
(( ای شیعیان زینت ما باشید و مجب زشتی ما نباشید ، با مردم نیکو سخن بگوئید وزبانهایتان را نگهداری کنید و آنرا از حرفهای اضافی و زشت ، باز دارید.))بحالانوار ج 68ص 151ح6
ونیز از آن حضرت نقل است که فرمود :
(( مبادا عملی انجام دهید که ما را به آن سر زنش کنند زیرا فرزند بد را به پدرش نسبت داده و بواسطه عمل او پدر را سرزنش می کنند پس برای امام زمان خود که خودرا به او وابسته و از غیر او فاصله گرفته اید زینت باشید و موجب زشتی اونشوید..)) بحارالانوارج75ص431ح91
مرحوم علامه مجلسی در کتاب پرارج بحارلانوار (بحالانوار ج 68ص 154ح11) از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) نقل می فر مایند که ان حضرت فرمود:
رسولخدا (ص) فرمود :(( شیعیان ما کسانی هستند که در عمل از ما پیروی نمایند و پا جای پای ما بگذارند و اعمال ما را الگو قرار دهند.))
دارد طپش در سینه با یادت دل عشق
دیـــــدار رویت آرزوی دیـــــده مـــا
هجرانت ای جــان مشکل پیچیده مــا
بی ذکرتو دردفتر جانهاخبرنیست
بی وصل رویت زندگی هاراثمرنیست
حُسن ختام کار هرغنچه شکفتن
حُسن ختــام عمر مـــا روی تو دیـدن
روی جمیلت قبله گاه هرجمال است
خـــال یمینت کعبه اهل کمــال است
ای آفتاب حُسن عالم تــاب ، مهدی
بهر شفای جان ما بشتـاب ، مهـدی
امشب صدای گریه ات آید کجایی
صاحب عزای مصطفی و مجتبــا یی
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
اوّلین تازیانه ای که می زنم.... برسر انتظار خواهم زد
وقتی که تو بیایی؛ مردم را به فراسوی افقهای عشق و ایمان دعوت می کنی و آدمی را میهمان بهشت می کنی. عشق زیباترین گلواژه هستی است و تو می آیی که شعراین گلواژه هستی و سرود پاکدلان باغ زندگی را بسرائی
وقتی که بیایی،تنها گوهر روی تو است که می تواند دلهای زنگ زده ی انسانهایی راکه عشق به خدا درانها جوانه نزده جلا دهد
وقتی بیایی خورشید امامت تو دوباره به دلهای پژمرده ی ما جانی تازه می دهد و نهال عشق، ایمان معرفت و هزاران چیز دیگر را در وجودمان می کاری و با آمدنت زمستان شرمسار می شود و جای خودش را به بهاری همچون تو می دهد. خورشید توان ِدرخشیدن ندارد، چراکه شرم دارد درمقابل خورشیدی همانند تو بتابد
مـایـیـم و دل زار و هـمــان پـنـجــره سـبــز !
بـا حـال گـرفتـار و هــمـان پـنـــجــره سـبـز !
مـاییــم و دلـی ســوختــه از آتـش حـسرت
بـا چشـم گـوهـر بار و همـان پنجـره سبز !
بـا جــان لـبـالـب ز غــم و غــصـه و مــاتــم
در حسرت دیدار و هـمـــان پنجره سبـز !
عمری همه حسرت همه ماتم همه دوری
با غـصـه بـسیـار و هـمـان پـنـجـره سبـز !
بـا بـال و پـر خستـه و بـا قـلـب شتکستـه
بـا یـک دل بیـمـار و هـمـان پـنـجره سبز !
آقـا ! به کـرامات شمـا چـشـم بـه راهیم
سر بر سـر دیــوار و همـان پنجـره سبـز !
می گفت ز غم نستـرن ای ضـامـن آهـو
مـاییـم و دل زار و هـمــان پـنجـره سبـز !
این روزها حرف برای گفتن بسیار است ، حرف عشق مقدس ...
عرفه نزدیک است ، همان روزی که حاجیان به صحرای عرفات میروند در پی دوست ، صفائی دارد در بیابان های سوزان و بی آب و علف در پی دوست رفتن و بی خانمان گشتن ، عرفه معشوقی که سالها در پی او میگشته ای در بیابان است و مُحرم ، هر چیزی که در خود نشان از بی عشقی و ریا و ناپاکی دارد بر همه حرام است در این بیابان ، و همه باید فقط به ذکر رخ یار بپردازند و به دنبال یافتن معشوق سرگردان شوند ، عرفه یار به گلچین میپردازد ، به گلچین پاکان و عاشقان از ناپاکان ، عرفه عجب غوغائی است در این بیابان ، عرفه عجب بازاری در بیابان برپاست ، بازاری که در آن فقط متاع عشق خریدار دارد و بس ، عرفه خریدار آگاه است و جنس پاک را از ناپاک میبیزد ، عرفه متاع عشق کدامیک از ما را میخرند؟ ، اصلا برای فروش چیزی داریم یا نه؟ ، عرفه روز بخشش است و کـَرَم ، روزی که میگویند اگر در شب قدر - شبی که فرشتگان به خرید می آیند - متاع کسی را خریداری نباشد ، باید امید به این روز داشته باشد که شاید متاع عشقش را بخرند ، خدایا متاع من نیز خریدار دارد یا نه؟ ، دلهره ای سهمگین در دلم ساکن است امشب ، نکند عرفه من نیز در گروه ناپاکان و عاشقان دروغین قرار گیرم ، نکند بگویند که معشوق به دل تو میلش نیست و هر چه از آن حس غریب دم زده ای دروغ بوده است و پوچ ؟!!! ، اگر چنین شود یعنی من نیز مرده ام پیش از آنکه بمیرانندم ، فرشته ی مرگ ، عشق مرا نیز میرانده است و خود نفهمیدم ...
معشوقا گر چه میدانم که در درگهت راهی برای من نیست ، ولی تو خود وعده داده بودی که اگر به سویت آیم مرا نمیرانی ، حال روز عمل به وعده فرا رسیده است ، من مانده ام و امید به لطف تو ، دیگر همه چیز در دست توست ...
عرفه من خواهم آمد با دلی آکنده از امید به لطف تو و شرم و خجالت از داشتن این متاع ناچیز و بی ارزش ، ولی متاع مرا نیز چون متاع آن پیرزنی که به خرید یوسف آمده بود ، تنها با کلافی پشمین ، خریدار باش و پر بهایش گردان ...
عرفه قیامتی ست در بیابان و صحرا ، بیابان عشق ، عرفه معشوقی که سالهاست در پی اش بودم و بر من رخ نمایان نمیکرد ، نقاب از چهره بر میکشد تا عاشقان او را بشناسند و به او بپیوندند ، آیا من نیز او را خواهم شناخت؟!!!
فقط در دلم امید دارم ، و تنها با این امید است که شب را به سحر خواهم رسانید و بس ...
گفتم شبی به مهدی از تو نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
یااباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
یا اباصالح
ابا صالح
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :12282